جهالت حاصل از یادگیری! – قسمت اول (توهم دانایی)
توهم دانایی یکی از اولین و مهمترین تبعات آموزش و یادگیری است! یعنی زمانی که فرد چیز جدیدی را یاد میگیرد، بهسرعت این توهم در او ایجاد میشود که میتواند با همان دانش اندک و ناقص خود به دامنهٔ گستردهای از سؤالها و مسائل پاسخ بدهد.
نویسنده شو!
ازآنجاییکه دنیای امروز، دنیای شبکههای اجتماعی است، هرکسی صرفاً با داشتن یک گوشی نسبتاً هوشمند (!)، میتواند بهسادگی، آزادانه و بسیار ارزان محتوی دلخواهش را در بسترهای متنوعی منتشر کند و در معرض دید مخاطب قرار دهد. کاری که در گذشتههای نزدیک (کمتر از/حدود ده سال پیش) به این سادگیها نبود و تنها متنهایی توانایی انتشار در مطبوعات را داشتند که از حداقلهایی برخوردار میبودند. حداقلهایی از جمله رعایت مسائل نگارشی، املایی، صحت و درستی و… از طرفی نویسنده هم پوستی در بازی داشت و در برابر نوشتهٔ خود مسئول و پاسخگو بود. بنابراین برچسب نویسنده بهراحتی به هرکسی نمیخورد. البته از حق نگذریم، شبکههای اجتماعی بستری برای بروز و شکوفایی استعدادهایی شدهاند که احتمالاً هیچگاه نمیتوانستند به بستر رسمی چاپ و نشر راه پیدا کنند!
دنیای امروز، دنیای اختصار است
مشکل از آنجایی شروع میشود که در این دنیای اختصار و کوتاه نویسی، دنیای سطحینگری و سطحی گذر کردن از پدیدهها، افرادی پیدا میشوند که با اندک آموختههای خود، ناگهان باری بر دوش خود حس میکنند! بار آگاه کردن دیگران از دانشی که خود نیز بهتازگی به آن دست پیدا کردهاند! از آن به بعد خود را ناجی دیگران میدانند و سعی میکنند در تمام شبکههای اجتماعیِ خودشان، دانش ناقص، اندک و سطحی خود را آن هم بهاحتمال بسیار زیاد تحریف شده، همراه با تحلیلهای سطحی بهعنوان یک حکم قطعی برای حل بسیاری از مشکلات تجویز کنند! گویی رازی را یافتهاند که دیگران تا قبل از آنها از آن مطلع نبودهاند! گاهی هم خود را در میان کسانی میبینند که از نگاه آنها از نادانی رنج میبرند و بار خارج کردن آنها؛ از جهالتی که در آن گرفتار شدهاند را، بر شانههای خود حس میکنند!
راه رستگاری
این آش آنجایی شور میشود که نزاعی هم بهصورت مجازی بین نویسنده و مخاطب شکل میگیرد! فرد چون دانشی اندک و سطحی دارد، در برابر کوچکترین نقد، انتقاد و سؤالی به خود گارد دفاعی میگیرد و بهجای یادگیری و آموختن از دیگران، شروع میکند به پرخاش کردن! میتوانم با تقریب خوبی حدس بزنم که حداقل یکبار با چنین وضعیتی مواجه شدهاید!
به قول محمدرضا شعبانعلی:
“آنقدر که خیرخواهان، «رستگاری» را با ضرب و زور به بشر تحمیل کردهاند، بدخواهان، زندگیِ دیگران را به «بحران» نکشیدهاند”
در طول متن فرض بر این بود که یک یادگیری ناقص منجر به چنین اتفاقهایی شده است و فرد حداقل اندک مطالعه و یادگیریای داشته است. اما سؤال مهمی که در اینجا مطرح میشود این است که یادگیری چیست، یادگیرندهٔ واقعی چه ویژگیهایی دارد، چگونه میتوان آموخت بدون آنکه یادگیری ما را نادانتر کند و آیا اصولاً میتوان شبکههای اجتماعی را بهعنوان بستری برای یادگیری در نظر گرفت؟
پینوشت
بر اساس اولین پستی که اینجا منتشر کردم، با خودم قرار گذاشته بودم نوشتههای اینجا از حداقل استاندارهایی که آنجا در موردشان صحبت کردم برخوردار باشند. چندین بار هم نوشتن چندین مقاله را شروع کردم اما چون به استانداری که در نظر داشتم نرسید آنها را منتشر نکردم. پیشنویس اولیهٔ همین متن هم حدوداً یک ماه پیش آماده شده بود اما بهخاطر اختصار و کوتاه بودنش، آن را منتشر نکرده بودم. نهایتاً امروز به بهانهٔ موضوع دیشب برنامهٔ کتابباز (که هنوز هم فرصت نکردهام آن را تماشا کنم) که توهم آگاهی بود تصمیم گرفتم بیشتر از این انتشار متن را به تعویق نیندازم تا شاید انگیزهای باشد برای کامل کردنش.
باشد که در توهم زدایی از دانشِ توهم زا موفق باشی 🙂